محل تبلیغات شما

همیشه یکی از بهترین تفریحاتم قدم زدن در انقلاب میان کتاب فروشی ها است. وقتی ترم دانشگاه شروع میشود دوست دارم یک لیست بلند بالا از کتاب ها را بنویسم و ساعت ها در میان مغازه ها بچرخم تا کتاب ها یکی یکی پیدا کنم. اوایل ترم که میخواستم برم خرید کتاب، یکی از کتاب ها اصلا پیدا نمیشد. بنابراین هماهنگ کردیم که هر کسی پیدا کرد چندتا برای همه بچه ها بخرد. من به طور اتفاقی در یکی از کتابفروشی ها عکس کتاب را که نشان دادم ایشون گفتند که موجودی دارند. وقتی گشتند 5 نسخه از آن کتاب را پیدا کردند و من هم با خوشحالی تمام کتاب ها را خریدم و به خانه برگشتم. وقتی به خانه رسیدم و کتاب ها را دیدم باورم نمیشد! کتاب دیگری از همان انتشاراتی را به من داده بود. سریع با مغازه تماس گرفتم و موضوع را توضیح دادم. ایشون وقتی متوجه شدند فرمودند که تا شب کتاب ها را بیاورید بعدا پس گرفته نمیشود! من سریع ماشین گرفتم و خودم را به مغازه رساندم. یک خانمی آنجا ایستاده بودند و گفتند اون آقا الان نیستند و دوباره توضیح دادم و ایشون با هزار منت کتاب ها را پس گرفتند و از آن کتابی که من میخواستم فقط دو عدد داشتند. گفتم چرا وقتی چیزی را میخواهید بفروشید دروغ میگویید خب از اول بگید که از این کتابی که شما میخواهید فقط دو جلد باقی مونده من همان دو عدد کتاب را میخریدم و این همه هم به دردسر نمی افتادم. کلی ایشون بهانه تراشی کردند مثل همه مغازه دارهای دیگر که دقت نکرده است اسم کتاب ها را احتمالا بلد نبوده! بالاخره باقی پول را ازش پس گرفتم و همان دو جلد را خریداری کردم.

 

ما هیچ وقت در ایران عدات نداریم عذرخواهی کنیم. مشتری مهم ترین بخش کار است. ولی گویا در کسب و کارهای ما پول مهم ترین جز است. اگر من همان موقع متوجه نمیشدم هیچ وقت اون آقا به من نمیگفتند که از اون کتابی که شما میخواهید فقط دو جلد داریم. چون پول بیشتر بهتر است! اینجا فقط میتوانم بگویم هر کسی باید به وجدان خودش گوش کند!

ازدواج به سبک ایرانی!

جای پارکی که از قبل رزرو شده است!

کلاس کنکور به صورت اجباری

کتاب ,ها ,یکی ,پیدا ,فقط ,ایشون ,کتاب ها ,ها را ,کتاب را ,گرفتم و ,کتابی که

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شعر _نثر