محل تبلیغات شما



یکی از دوستان نزدیک و خانودادگی ما برای پسرشان عروسی گرفته بودند و ما را هم دعوت کردند. ایشان از قبل با خوشحالی اعلام کرده بودند که یک گروه تشریفات از اینستاگرام پیدا کرده بودند که کل پذیرایی مراسم را به بر عهده بگیرند. من از قبل به ایشان گفته بودم که خوب تحقیقات کنند تا مطمئن شوند گروه خوب و دوره دیده ای برای پذیرایی هستند یا نه. ایشون گفتند که تعریفشان را از قبل شنیده اند. چند جوان هستند که برای خودشان کسب و کاری راه اندازی کده اند تا درآمد زایی کنند.

روز عروسی از همان ابتدا ما با این گروه تشریفات درگیر بودیم. در ابتدا که هنوز نرسیده و لباس درنیاورده عکاس این گروه محترم به سمت میز ما آمدند و شروع کردند به اصرار بیش از اندازه که تشریف بیاورید عکس بگیرید. هرچقدر ما میگفتیم عکس نمیخواهیم به شدت ایشان اصرار داشتند حتما به آن سمت سالن برویم که در آخر شوهرخاله من با این خانم دعوا کردند و تا آخر مراسم دیگر سمت ما نیامدند!

در ادامه این گروه که بسیار کاربلد و حرفه ای بودند شیرینی و نوشیدنی ها را می آوردند و روی میز یا پرت میکردند یا هل میدادند! کاملا معلوم بود که آموزش دیده هستند.

این گروه علاوه بر اینکه بسیار بی ادب و بد برخورد و بد اخلاق بودند ظاهر و پوشش بسیار بدی هم داشتند. خانم ها که ناخن های مصنوعی بسیار بلندی داشتند و بدون دستکش ظروف را تمیز میکردند. آقایون هم خیلی جالب بود که گوشواره به گوش داشتند و مدل های به روز مو را هم روی سرشان پیاده کرده بودند! بیشتر شبیه به مهمانان بودند تا کارمندان تشریفات.

مشکل بعدی این بود که من داشتم میوه میخوردم و خیلی راحت یکی از خانم ها آمدند، بشقاب را از زیر دست من برداشتند و باقی مانده خیاری که همان لحظه خورد کرده بودم و داشتم میخوردم کامل در سطل آشغال خالی کردند! من گروه از این بدتر و افتضاح تر در عمرم ندیده بودم!

در آخر وقتی شام را آوردند وسط مهمانی و عروسی چندتا میز را به هم چسباندند و با صدای بسیار بدی روی زمین هل میدادند و میکشیدند تا تازه میز شام را حاضر کنند! آنقدر وقت را تلف کردند تا وقتی شام را آوردند شامشان هم کاملا سرد شده بود!

از همه بدتر صحنه آخر بود که در حین اینکه مهمانان داشتند از غذا برمیداشتند خود افرادی که میز را چیده بودند از غذا با دست برمیداشتند و میخوردند!

فکر میکنم این بدترین عروسی ای بود که در عمرم رفته بودم ولی واقعا متعجبم این گروه جوان چطور این فکر به ذهنشان رسید یک کسب و کار در زمینه تشریفات راه اندازی کنند و از همه مهم تر مردم ما هستند که از هر کسب و کاری بدون تحقیقات استقبال میکنند و از این گروه های آماتور در مراسم های خودشان استفاده میکنند!! کاش کمی آگاهانه تر و با مطالعه تر انتخاب کنیم تا جا را برای هر کسی و هر گروهی که میخواهد بالاخره کاری کرده باشد باز نکینم. اجازه دهیم افراد سر جای درست خودشان باشند.


در نمایشگاه المکاپ امسال با خیلی از استارتاپ ها صحبت کردیم و مشکلاتشان را جویا شدیم. خیلی از استارتاپ هایی که در آنجا مستقر بودند حتی بازاریابی هم انجام نداده بودند. خیلی ها آنقدر کارشان مشابه داشت که حتی خودشان هم ارزش افزوده ای که ایجاد کرده بودند باور نداشتند و نمیدانستند واقعا وجه تمایزشان چیست. صرفا یک استارتاپ شنیده بودند و فقط میخواستند آن را راه اندازی کنند! 

یکی از استارتاپ هایی که از نظر من جالب بود استارتاپی بود که یک اپلیکیشن درست کرده بودند برای رزرو جای پارک در خیابان. اما مشکلات زیادی بر سر راه این استارتاپ وجود داشت. اولین و مهم ترین مشکلش این بود که در ایران ما زیر ساخت مناسبی برای اجرای این برنامه نداریم. به طور مثال برای اجرای این برنامه باید در هر جارپارکی یک سیستم الکتورنیکی ای روی زمین تعبیه میشد تا مشخص شود این جا پارک از قبل رزرو شده است. با توجه به صحبت هایی هم که صاحب ایده با ما انجام داد گفتند که در ایران همچین زیرساختی وجود ندارد و ما دنبال سرمایه گذار برای اجرای این طرح هستیم که کسی هم این ریسک را قبول نمیکند که در این پروژه سرمایه گذاری کند.

مشکل بعدی این بود که این آقا تا اینجای کار را از جیب خودشان پول گذاشته بودند و کلی بدهی داشتند و فقط توانسته بودند تا راه اندازی اپلیکیشن پیش روی کنند و از آنجا به بعد کار متوقف شده بود چون در گروه مهندس و متخصص هم نداشتند.

مشکل بعدی تیکه ای از اپلیکیشن بود که برای جای پارک در پارکینگ منازل تعبیه کرده بود. قطعا در ایران هیچ کس اعتماد نمیکند که در اپلیکیشن جای پارک خود را اجاره دهد و بقیه بتوانند از آن استفاده کنند چون واقعا کار ایمنی نیستو سایر همسایه ها هم قطعا موافق نیستند که افراد غریبه در آپارتمان رفت و آمد کنند.

نمیدانم چرا واقعا استارتاپ ها زمانی که میخواهند کار را راه اندازی کنند به این فکر نیمکنند که شاید واقعا ایدهشان ارزش اجرایی شدن نداشته باشد و یا حتی از دید یک مشتری به کارشان نگاه نمیکنند تا مشکلات را بررسی کنند.

اکثر اوقات دچار غرور کاذب و خود بزرگ بینی میشوند و حرف هیچ کس را هم قبول نمبکنند.


رشته من در کارشناسی مدیریت هتلداری بود و من در دانشگاه علامه طباطبایی برای کارشناسی ارشد سهمیه استعداد درخشان داشتم. اما به این فکر کردم که شاید بتوانم رشته مورد علاقه خودم را در ارشد دنبال کنم و در کنکور روان شناسی شرکت کنم. تصمیم خودم را گرفتم تا شانسم را امتحان کنم بنابراین به مدرسان شریف مراجعه کردم و با تهیه بسته آموزشی و ثبت نام در کلاس ها راهم را ادامه دادم. با بزرگترین مشکلی که در آن چند وقت درگیر بودم این بود که شماره ای که با آن در کلاس ها و آزمون ها ثبت نام کرده بودم مدام مورد حملات کلاس های رقیب قرار میگرفت و واقعا مرا کلافه کرده بودند! فکر میکردم دوران پیامک تبلیغاتی و یا تماس برای تبلیغات به پایان رسیده است ولی متاسفانه با این حجم از پیشرفت در جهان ما در ایران همچنان این روش های کلافه کننده را دنبال میکنیم!

چرا باید کسی قبول کند کسی هر روز تماس میگیرد و یا پیام میدهد که چندین جلسه را به رایگان حضور داشته باشید کاری بسیار حرفه ای و کلاس های بی نقصی را برگزار میکند؟؟؟ این مدل تبلیغات به جای جذب مشتری بیشتر باعث انزجار و دفع مشتری میشود. من به شخصه شماره ای که با آن چندین بار پیام داده بودند را بستم تا دوباره نتوانند ارتباط برقرار کنند!

از آن آزار دهنده تر پیامی بود که از کلاس های معماری دریافت میکردم! اگر واقعا شما برای جذب مخاطب و بازار هدف خود برنامه ریزی کره اید پس به چه عنوان کسی که در روان شناسی ثبت نام کرده است مورد هدف قرار داده اید؟ آیا من واقعا خوشحال میشوم که در کلاس های اسکیس و یا اتو کد شرکت کنم؟

شاید بهتر است به جای این تبلیغات بی محتوا و پول دور ریختن ها برای جذب مخاطب سطح کیفیت مطالب را بالا ببریم. دوره های حرفه ای تری برگزار کنیم. کادر مجرب استخدام کنیم و از همه مهم تر از باتجربه ها م بگیریم. آیا واقعا با وجود کلاس هایی مانند مدرسان شریف کسی به کلاس شما می آید؟؟ باید استراتژی اقیانوس آبی را مطالعه کنندت امتوجه شوند در هر بازاری نمیتوان ورود کرد و موفق شد. بعضی وقت ها ورود پیدا کردن در برخی بازارها چیزی جز شکست و از بین رفتن پول ندارد!

 


چند ماه پیش ما به عروسی یکی از اقواممان دعوت شده بودیم. تصمیم گرفتیم با چند نفر از دوستان و آشنایان به خرید لباس برویم. چندین مغازه را بررسی کردیم، چندتا از لباس ها را هم رفتیم و از نزدیک دیدیم اما خوب نبود. چیز بسیار جالب توجهی که برای من اتفاق افتاد در یکی از مغازه ها لباس های خوبی بود و من به داخل مغازه رفتم تا از نزدیک ببینم. وقتی داخل شدم خانمی نشسته بودند که از همان ابتدا بسیار بداخلاق بودند و حتی جواب سلام من را هم به زور دادند! در اقدامی جالب وقتی گفتم میتوانم آن لباس را ببینم گفتند اگر میخواهید لباس را بخرید بیاورم پایین و باز کنم. من هم در جواب گفتم اگر مطمئن بودم که میخواهم بخرم قطعا نمیگفتم بیاورید از نزدیک ببینم! شاید لباسی که پشت ویترین مغازه هست با چیزی که از نزدیک دیده میشود فرق داشته باشد یا اصلا رنگش خوب نباشد یا شاید حتی سایزش به من نخورد!

به دلیل وضعیت بد اقتصادی که در حال حاضر وجود دارد خیلی از افراد توانایی خرید لباس  و خیلی چیزهای دیگر را ندارند اما این دلیل نمیشود که فروشندگان یا صاحبان کسب و کار چنین برخوردی داشته باشند. وقتی لباس را از او خریدیم ایشون خودشان به خاطر رفتاری که داشتند عذرخواهی کردند و گفتند الان که ساعت نزدیک به 7 شب است این اولین فروش امروزمان است وضعیت خیلی بد شده است.

من اول کمی فکر کردم ولی بعد به اون خانم توضیح دادم که شاید یکی از دلایلی که در حال حاضر فروش کم شده است اخلاق و نحوه برخورد فروشندگان است. واقعا خیلی کم مغازه ای پیدا میشود که ما برویم داخلش و چیزی خریداری کنیم. محیط مغازه، حس و حالی که آنجا حاکم است و حتی برخورد خود فروشندگان اصلا قابل قبول نیست. انگار به زور آنجا ایستاده اند. تا شما برنامه و فعالیتی برای جذب مشتری نداشته باشید نمیتوانید توقع فروش بالایی در طول روز داشته باشید.

مثلا در چندین مغازه اتفاق افتاده است که آهنگ را آنقدر بلند کرده اند که صدا به صدا نمی‌رسیده است!خب قطعا آدم اصلا در محیطی که تنش داشته باشد یا فروشنده بی توجهی کند اصلا دوست ندارد خریدی داشته باشد. 

فکر کنم کمی فروشندگان امروزی باید در رفتار و مدل فروشندگی خود تجدید نظر کنند تا درخواست فروش بالاتری داشته باشند!


چند وقت پیش سایت تیوال یک بازدید و گشت روزه را ترتیب داده بود. از موضوعیت آن خوشم آمد و دو بلیط خریدم. با شماره ای که گذاشته شده بود تماس گرفتم تا توضیح بدهد که چگونه است و کجا باید جمع بشویم. ایشون گفتند که هفته آینده یک گروه در فضای مجازی تشکیل داده و همه چیزهای لازم را توضیح میدهند. بعد از مدتی تقریبا یک هفته بعد که نزدیک به برنامه بود ایشون تماس گرفتند و گفتند که به دلیل به حد نصاب نرسیدن نمیتوانند تور را اجرا کنند. من بایستی شماره شبا و اسم خودم را برای همان شماره ارسال میکردم تا در اسرع وقت پول برگردانده شود! هیچ وقت تجربه خوبی از برگرداندن پول توسط شرکت ها نداشتم انگار وقتی میخواهند پول را پس بدهند تکه ای وجودشان کنده خواهد شد! بنابراین تا حدود دو هفته بعد هیچ خبری نشد. اولین موردی که خیلی بد بود حتی از طرف خود سایت تیوال هم پیام و یا ایمل عذرخواهی نفرستادند. میتوانستند این کنسلی را با تخفیف در یک برنامه دیگر جبران کنند. در ادامه بعد از مدتی همان آقا در واتس اپ پیام دادند که این شماره شبا را نمیتوانیم وارد کنیم و پول واریز نمیشود مشکل دارد. من توضیح دادم که از این شماره چندین بار استفاده کردم ولی به هر حال گفتند که شما شماره کارت را ارسال کنید ولی چون شماره کارت است بیشتر طول میشکد تا پول را به حساب واریز کنیم. به نظر من باید برگردادن پول به صورت رسمی تر و از خود سایت باشد نه از طرف یک آقای ناشناس که در فضای مجازی به من پیام دهد و از من درخواست شماره کارت کند!

باز هم یک هفته گذشت. جالب ترین بخش در اینجا بود که من وقتی پیام دادم به اون آقا و پرس و جو کردم که پول که واریز میشود اصلا پیام را باز نکردند! معلوم شد که احترام گذاشتن به مشتری اصلا جزو اصول اولیه کارشان نیست!

خلاصه بعد از گذشت چندین هفته و تقریبا یک ماه پولی من را که زیر 200 هزار تومان بود برگرداندند اما هیچ اطلاعی ندادند و من خودم مجبور شدم گردش های آخر حساب را چک کنم تا متوجه بشم پول واریز شده است یا خیر! حتی یک اطلاع رسانی هم انجم نشد در صورتی که هم ایمیل و هم شماره من را داشتند. زمانی که میخواهند تور و تئاتر خود را به فروش برسانند آنقدر تبلیغات می فرستند و تشویق ها و تخفیفاتی در نظر میگیرند تا بالاخره راضی شویم و پول را پرداخت کنیم اما وای به زمانی که بخواهند پولی را برگردانند. برگشتنش با خداست!


چند سال پیش ما وایمکس از مبین نت خریدیم و تا پارسال هم شارژ میشد و استفاده میکردیم. من معمولا خیلی شارژ نمیکردم و در خانه خیلی استفاده خاصی از وایمکس نداشتیم. ماه قبل وقتی آمدم دوباره وایمکس را شارژ کنم دیدم سایت مبین نت به کلی تغییر کرده و اصلا وایمکسی وجود ندارد و تمام محصولاتش اینترنت نسل 4.5 شده بود. هر چقدر در سایت گشتم چیز نتونستم پیدا کنم. با خود مبین نت تماس گرفتم و با یکی از کارشناسان که صحبت کردم متوجه شدم که وایمکس دیگر کار نمیکند شارژ هم نمیشود. ایشون فرمودند ساعت کاری تمام شده شما شماره تماس خود را بگذارید تا فردا همکاران با شما تماس بگیرند. فردای آن روز تماس نگرفتند و خودم مجبور شدم دوباره تماس بگیرم و موضوع را توضیح بدهم. اون خانم دوباره اطلاعات من را ثبت کرد و برای من پیام آمد که سفارش شما ثبت شد و کد پیگیری را برای من ارسال کردند. حدودا یک هفته گذشت از مبین نت با من تماس گرفتند و پرسیدند شما خودتان سفارش را کنسل کردید؟ من هم متعجب شدم و گفتم نه. اون خانم دوباره فرمودند که پیگیری میکنیم و دوباره به شما اطلاع میدهیم! چند دقیقه بعد دوباره همان پیامک اول برای من ارسال شد. حدودا دو هفته گذشت و در عرض چند دقیقه پیامک آمد که سفارش شما کنسل شد و دوباره پیام آمد که سفارش شما ثبت شد!

دوباره مدتی گذشت و با یک پیام عذرخواهی بابت دیرکرد 7 گیگ اینترنت رایگان هدیه دادند و ذکر کردند که حتما در اسرع وقت کارشناسان ما بابت نصب محصول مراجعه خواهند کرد! حدودا چند روز بعد در کمال ناباوری پیام آمد که سفارش شما لغو شد!!! من همان روز قصد داشتم که مبین نت تماس بگیرم که خودشان زنگ زدند. من با اون خانمی که تماس گرفتند در ابتدا با صدای بسیار بلندی دعوایم شد و در ادامه گفتم کلا سفارش را برای همیشه لغو کنند! و ایشون همان طور که داشتند طبق معمول بهانه تراشی میکردند تلفن را قطع کردم! بعد از چند دقیقه از مدیریت مبین نت تماس گرفتند و با کلی عذرخواهی میخواستند که من سفارش را لغو نکنم. من هم زیر بار نمیرفتم. چند دقیقه برایشان توضیح دادم که با مشتری نباید به این شکل برخورد کرد. این چه وضع ثبت سفارش است. بعد از تمام این صحبت ها گفتم اگر فقط همین امروز بفرستید مودم را میخواهم وگرنه در کل سفارش منتفی است!

خیلی هم جالب که حدودا یک ساعت بعد یکی از کارشناسان دم خانه منتظر بودند تا مودم را تحویل دهند! 

یک فرمولی وجود دارد که در کسب و کارهای ایرانی تا زور بالای سرشان نباشد کار نمیکنند و شما نمیتوانید کالا یا خدمت مورد نظر را در آسایش به دست آورید و تجربه مشتری کلا در ایران کلمه و مفهوم بی معنی ای به حساب می آید! در کل به مشتری مداری و تجربه خوشایند و رسیدگی در اسرع وقت اعتقادی ندارند!


اواخر تابستان تصمیم سختی در خانه گرفته شد! همه به توافق رسیدیم که طی چند روز کابینت های آشپزخانه را عوض کنیم. از چندین نفر پرس و جو کردیم تا بالاخره توانستیم یک کابینت کار خوب و حرفه ای پیدا کنیم. در طی این چند روز از هر کسی پرس و جو کردیم همگی معتقد بودند که کار بسیار سختی است و نمیتوانیم در خانه باشیم و کارگران هم به کار خود برسند ولی ما فکرش را هم نمیکردیم که واقعا انقدر سخت باشد. بعد از پیگیری  و هماهنگی های بسیار بالاخره موفق شدیم با آقای احد آقا قرار بگذاریم تا بیایند و آشپزخانه را ببینند، متر کنند و در نهایت پیشنهاد خود را برای مدل آشپزخانه بگویند. از همان ابتدای کار ایشون اخلاق جالبی داشتند اصلا به حرف ما گوش نمیکردند و هر چه ما پیشنهاد میدادیم ایشون حرف خودشان را میزدند و در آخر هم طرح خودشان را نهایی کردند. فردای آن روز طرح را با نرم افزار مهندسی درست کردند و آوردند تا ما هم ببینیم. همه چیز آماده شد و بالاخره وسایل خود را آوردند تا شروع به کار کنند. از همان ابتدا ما 3 میلیون تومان به حساب ایشون واریز کردیم ولی در روز اول هم که کار را شروع کردند باز هم گفتند 3 میلیون دیگر هم به حساب واریز کنید و ما گفتیم اول کمی کار پیش برود بعد واریز کنیم که باز هم پافشاری کردند که بدون واریز پول کار نمیکنند. در ابتدا که بزرگترین مشکل کارشان در اینجا بود که فقط خود ایشون و پسرشون کار میکردند. سن خودشون بالا بود و عملا کارهای زیاد و سنگین را نمیتوانستند انجام دهند. در صورتی که ما گفته بودیم که کار را 3 روزه تحویل دهند ولی باز هم در روز اول مشکل داشتیم و با اصرار ما پسر ایشون تماس گرفتند و یکی از دوستانشون را برای کمک خبر کردند که اون آقای بنده خدا هم کارهای فنی اصلا بلد نبودند و تازه داشتند مورد آموزش قرار میگرفتند! کار به کندی پیش میرفت و ما خیلی در خانه اذیت میشدیم. از 8 صبح تا تقریبا 7 شب کار میکردند ولی نیرو کم داشتند. اشتباه بعدی در محاسبه تعداد آرام بندهای در کابینت بود که کم آورده بودند و بازهم کار عقب افتاد تا بروند و دوباره آرام بند بخرند! همچنین در تعداد طبقات هم اشتباه محاسباتی داشتند و تخته برای طبقه زدن کم آورده بودند. ما در این نقطه از کار دوباره به مشکل برخورد کردیم و گفتیم اصلا در این کابینت طبقه نمیخواهیم ولی ایشون بسیار ناراحت شدند که شما نمیگذارید ما کار خودمان را انجام دهیم! هر چه میگفتیم ما صاحبخانه ایم ما باید راضی باشیم نه شما اما ایشون اصلا گوش نمیکردند. کمی کدورت و درگیری لفظی ایجاد شد اما دوباره کار به سختی پیش رفت. از ابتدای کار ما این نکته را تاکید کرده بودیم که کابینت دم دستشویی را با عمق بیشتری میخواهیم تا تیکه ای که از دیوار که بیرون است هم پوشانده شود ولی در کمال ناباوری دقیقا همان جایی که بسیار تاکیید داشتیم درست کرده بود و دیوار بیرون ماند! خلاصه دوباره با درگیری و اعصاب خوردی یک تیکه تخته که اضافه مانده بود را به دیوار کوبید تا آن تیکه پوشانده شود. خانه انقدر کثیف و وحشتناک شده بود که در آن لحظه فقط میخواستیم کار تمام شود. بالاخره بعد از یک هفته درگیری کار تمام شد و ما هم با اینکه از کار راضی نبودیم اما به اجبار 14 میلیون پرداخت کردیم!

 

در کسب و کارهایی که خرابی و کثیفی خیلی دارد باید به صورت از پیش آماده شده کار را اندازه بزنند و در کاگاه درست کنند و بعد به خانه منتقل کنند تا برای هر دو طرف کار راحت تر پیش برود. هر متری هم باید قیمت مشخص داشته باشد تا هر کسی از خودش قیمت نگوید. باید قراردادی امضا شود تا سر موقع کار را تحویل دهند. باید چندین نیروی متخصص را از قبل آموزش دهند روی آن ها سرمایه گذاری کنند تا برای مواقع این چنینی که کار باید زودتر تحویل داده شود از آن ها به عنوان نیروی کمکی استفاده شود. هر روزی که سرکار می آمدند یک نفر از دوستان خودشان را برای کمک می آوردند. این باعث ایجاد ناامنی در خانه می شود باید هر روز یه سری افراد مشخص رفت و آمد داشته باشند.


همیشه یکی از بهترین تفریحاتم قدم زدن در انقلاب میان کتاب فروشی ها است. وقتی ترم دانشگاه شروع میشود دوست دارم یک لیست بلند بالا از کتاب ها را بنویسم و ساعت ها در میان مغازه ها بچرخم تا کتاب ها یکی یکی پیدا کنم. اوایل ترم که میخواستم برم خرید کتاب، یکی از کتاب ها اصلا پیدا نمیشد. بنابراین هماهنگ کردیم که هر کسی پیدا کرد چندتا برای همه بچه ها بخرد. من به طور اتفاقی در یکی از کتابفروشی ها عکس کتاب را که نشان دادم ایشون گفتند که موجودی دارند. وقتی گشتند 5 نسخه از آن کتاب را پیدا کردند و من هم با خوشحالی تمام کتاب ها را خریدم و به خانه برگشتم. وقتی به خانه رسیدم و کتاب ها را دیدم باورم نمیشد! کتاب دیگری از همان انتشاراتی را به من داده بود. سریع با مغازه تماس گرفتم و موضوع را توضیح دادم. ایشون وقتی متوجه شدند فرمودند که تا شب کتاب ها را بیاورید بعدا پس گرفته نمیشود! من سریع ماشین گرفتم و خودم را به مغازه رساندم. یک خانمی آنجا ایستاده بودند و گفتند اون آقا الان نیستند و دوباره توضیح دادم و ایشون با هزار منت کتاب ها را پس گرفتند و از آن کتابی که من میخواستم فقط دو عدد داشتند. گفتم چرا وقتی چیزی را میخواهید بفروشید دروغ میگویید خب از اول بگید که از این کتابی که شما میخواهید فقط دو جلد باقی مونده من همان دو عدد کتاب را میخریدم و این همه هم به دردسر نمی افتادم. کلی ایشون بهانه تراشی کردند مثل همه مغازه دارهای دیگر که دقت نکرده است اسم کتاب ها را احتمالا بلد نبوده! بالاخره باقی پول را ازش پس گرفتم و همان دو جلد را خریداری کردم.

 

ما هیچ وقت در ایران عدات نداریم عذرخواهی کنیم. مشتری مهم ترین بخش کار است. ولی گویا در کسب و کارهای ما پول مهم ترین جز است. اگر من همان موقع متوجه نمیشدم هیچ وقت اون آقا به من نمیگفتند که از اون کتابی که شما میخواهید فقط دو جلد داریم. چون پول بیشتر بهتر است! اینجا فقط میتوانم بگویم هر کسی باید به وجدان خودش گوش کند!


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

www.M.R.E